کد مطلب: ۲۰۳۲
تعداد بازدید: ۱۰۱۴
تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۵:۲۳
قصه‌های قرآن| ۶
ادریس كه نام اصیلش اخنوخ است در نزدیك كوفه در مكان فعلى مسجد سهله می‌زیست. او خیاط بود و مدت سیصد سال عمر نمود و با پنج واسطه به آدم(ع) می‌رسد. سى صحیفه از کتاب‌های آسمانى بر او نازل گردید.
یكى از پیامبران كه نامش در قرآن دو بار آمده[1] و در آیه 56 سوره مریم به ‌عنوان پیامبر صدیق یاد شده، حضرت ادریس است كه در اینجا نظر شما را به پاره‌ای از ویژگی‌های او جلب می‌کنیم:
ادریس كه نام اصیلش اخنوخ است در نزدیك كوفه در مكان فعلى مسجد سهله می‌زیست. او خیاط بود و مدت سیصد سال عمر نمود و با پنج واسطه به آدم(ع) می‌رسد. سى صحیفه از کتاب‌های آسمانى بر او نازل گردید. تا قبل از ایشان مردم براى پوشش بدن خود از پوست حیوانات استفاده می‌کردند، او نخستین كسى بود كه خیاطى كرد و طرز دوختن لباس را به انسان‌ها آموخت و از آن‌ پس مردم به ‌تدریج از لباس‌های دوخته ‌شده استفاده می‌کردند. او بلندقامت و تنومند و نخستین انسانى بود كه با قلم خط نوشت و بر علم نجوم و حساب و هیئت احاطه داشت و آن‌ها را تدریس می‌کرد. کتاب‌های آسمانى را به مردم می‌آموخت و آن‌ها را از اندرزهاى خود بهره‌مند می‌ساخت، از این‌رو نام او را ادریس (كه از واژه درس گرفته شده) نهادند.
خداوند بعد از وفاتش، مقام ارجمندى در بهشت به او عنایت فرمود و او را از مواهب بهشتى بهره‌مند ساخت.
ادریس(ع) بسیار درباره عظمت خلقت می‌اندیشید و با خود می‌گفت: این آسمان‌ها، زمین، خلایق عظیم، خورشید، ماه، ستارگان، ابر، باران و سایر پدیده‌ها داراى پروردگارى است كه آن‌ها را تدبیر نموده و سامان می‌بخشد، بنابراین او را آن‌گونه كه سزاوار پرستش است، پرستش كن.[2]
 
فرازهایى از اندرزهاى ادریس(ع)
اى انسان! گویى مرگ به سراغت آمده، ناله‌ات بلند شده، عرق پیشانی‌ات سرازیر گشته، لب‌هایت جمع شده، زبانت از حركت ایستاده، آب دهانت خشك گشته، سیاهى چشمت به سفیدى دگرگون شده، دهانت كف كرده، همه بدنت به لرزه درآمده و با سختی‌ها و تلخی‌های مرگ دست ‌به ‌گریبان شده‌ای. سپس روحت از كالبدت خارج شده و در برابر اهل خانه‌ات جسد بدبویى شده‌ای و مایه عبرت دیگران گذشته‌ای. بنابراین هم‌اکنون به خودت پند بده و درباره مرگ و حقیقت آن عبرت بگیر، كه خواه‌ ناخواه به سراغت می‌آید و هر عمرى گر چه طولانى باشد به ‌زودی به دست فنا سپرده می‌شود.
اى انسان! بدان كه مرگ با آن ‌همه دشوارى، نسبت به امور بعد از آن كه حوادث هولناك و پر وحشت قیامت می‌باشد آسان‌تر است، متوجه باش كه ایستادن در دادگاه عدل الهى براى حسابرسى و جزاى اعمال آن‌قدر سخت و طاقت‌فرسا است كه نیرومندترین نیرومندان نیز از شنیدن احوال آن ناتوان‌اند.[3]
 
قسمتى از سنت‌ها و دستورهاى ادریس(ع)
اى انسان‌ها! بدانید و باور كنید كه تقوا و پرهیزگارى، حكمت بزرگ و نعمت عظیم، و عامل كشاننده به نیكى و سعادت و كلید درهاى خیر و فهم و عقل است، زیرا خداوند هنگامی‌که بنده‌ای را دوست بدارد، عقل را به او می‌بخشد.
بسیارى از اوقاتِ خود را به راز و نیاز و دعا با خدا بپردازید و در خداپرستى و در راه خدا تعاون و همكارى نمایید، كه اگر خداوند همدلى و همكارى شما را بنگرد، خواسته‌هایتان را برمی‌آورد و شما را به آرزوهایتان می‌رساند و از عطایاى فراوان و فناناپذیرش بهره‌مند می‌سازد.
هنگامی‌ که روزه گرفتید، نفوس خود را از هرگونه ناپاکی‌ها پاك كنید و با قلب‌های صاف و خالص و بی‌شائبه براى خدا روزه بگیرید، زیرا خداوند به ‌زودی دل‌های ناخالص و تیره را قفل می‌کند. همراه روزه گرفتن و خوددارى از غذا و آب، اعضاء و جوارح خود را نیز از گناهان كنترل كنید.
هنگامی‌که به سجده افتادید و سینه خود را در سجده بر زمین نهادید، هرگونه افكار دنیا و انحرافات و نیرنگ و فكر خوردن غذاى حرام و دشمنى و كینه را از خود دور سازید و از همه ناصافی‌ها خود را برهانید.
خداوند متعال، پیامبران و اولیائش را به تأیید روح‌القدس اختصاص داد و آن‌ها در پرتو همین موهبت بر اسرار و نهانی‌ها آگاه شدند و از فیض حكمت بهره‌مند گشتند، از گمراهی‌ها رهیده و به هدایت‌ها پیوستند، به ‌طوری ‌که عظمت خداوند آن‌چنان در دل‌هایشان آشیانه گرفت كه دریافتند او وجود مطلق است و بر همه‌چیز احاطه دارد و هرگز نمی‌توان به كُنه ذاتش معرفت یافت.[4]
 
هدایت شدن هزار نفر با راهنمایی‌های ادریس(ع)
ادریس همچنان با بیانات شیوا و اندرزهاى دلپذیر و هشدارهاى كوبنده، قوم خود را به ‌سوی خدا دعوت می‌کرد. در این مسیر با طایفه‌ای از قوم خود ملاقات نمود كه همه بت‌پرست بودند و در انواع انحراف‌ها و گمراهی‌ها گرفتار بودند. ادریس به اندرز و نصیحت آن‌ها پرداخت و آن‌ها را از انجام گناه سرزنش نموده و از عواقب گناه هشدار داد و به ‌سوی خدا دعوت كرد. آن‌ها یكى پس از دیگرى تحت تأثیر قرار گرفته و به او پیوستند. نخست تعداد هدایت‌شدگان به هفت نفر و سپس به هفتاد نفر رسید. به همین ترتیب یكى پس از دیگرى هدایت شدند تا به هفتصد نفر و سپس به هزار نفر رسیدند.
ادریس از میان آن‌ها صد نفر از برترین‌ها را برگزید، و از میان صد نفر، هفتاد نفر، و از میان هفتاد نفر ده نفر، و از میان ده نفر، هفت نفر را انتخاب نمود. ادریس با این هفت نفر ممتاز، دست به دعا برداشتند و به راز و نیاز با خدا پرداختند، خداوند به ادریس وحى كرد، و او و همراهانش را به عبادت دعوت نمود، آن‌ها همچنان با ادریس به عبادت الهى پرداختند تا زمانى كه خداوند روح ادریس(ع) را به ملأ اعلى برد.[5]
 
مبارزه ادریس(ع) با طاغوت عصرش
ادریس(ع) تنها به عبادت و اندرز مردم اكتفا نمی‌کرد، بلكه به جامعه توجه داشت كه اگر ظلمى به كسى شود، از مظلوم دفاع كند و در برابر ظالم، ایستادگى نماید. به ‌عنوان نمونه به داستان زیر توجه نمایید:
در عصر او پادشاه ستمگرى حكومت می‌کرد، ادریس و پیروانش از اطاعت شاه سر باز زدند و مخالفت خود را با طاغوت، آشكار ساختند، از این‌رو آن‌ها را از اطراف دستگاه آن شاه جبار، به‌ عنوان رافضى (یعنى ترک‌کننده اطاعت شاه) خواندند.
روزى شاه با نگهبانان خود در بیابان، به سیر و سیاحت و شكار مشغول بود كه به زمین مزروعى بسیار خرم و شادابى رسید، پرسید: این زمین به چه كسى تعلق دارد؟
اطرافیان گفتند: به یكى از پیروان ادریس.
شاه صاحب آن ملك را خواست و به او گفت: این ملك را به من بفروش. او گفت: من عیالمند هستم و به محصول این زمین محتاج‌تر از تو می‌باشم و به‌ هیچ ‌عنوان از آن دست نمی‌کشم.
شاه بسیار خشمگین شد، و با حال خشم به قصرش آمد، چون همسرش او را خشمگین یافت، علت را پرسید و او جریان را بازگو كرد و با همسرش در این مورد به مشورت پرداخت، و به این نتیجه رسیدند كه رهنمودهاى ادریس، مردم را بر ضد شاه، پرجرأت و قوی‌دل كرده است.
همسر شاه كه یك زن ستمگر و بی‌رحم بود گفت: من تدبیرى می‌کنم كه هم تو صاحب آن زمین شوى و هم مردم با تبلیغات وارونه، رام و خام شوند.
شاه گفت: آن تدبیر چیست؟
زن كه حزبى به نام «ازارقه» (چشم كبودها) از افراد خون‌خوار و بی‌دین تشكیل داده بود، به شاه گفت: من جمعى از حزب ازارقه را می‌فرستم تا صاحب آن زمین را به اینجا بیاورند و همه آن‌ها شهادت بدهند كه او آیین تو را ترك كرده، در نتیجه كشتن او جایز می‌شود، تو نیز او را می‌کشی و آن سرزمین خرم را تصرف می‌کنی.
شاه از این نیرنگ استقبال كرد و آن را اجرا نمود و پس از كشتن آن شیعه ادریس، زمین‌های مزروعى او را تصرف و غصب نمود.
حضرت ادریس از جریان آگاه شد و شخصاً نزد شاه رفت و با صراحت به او اعتراض كرده، آیین او را باطل دانست و او را به‌ سوی حق دعوت نمود، و سرانجام به او گفت: اگر توبه نكنى و از روش خود برنگردى، به ‌زودی عذاب الهى تو را فرا خواهد گرفت، و من پیام خود را از طرف خداوند به تو رساندم.
همسر شاه، به او گفت: هیچ ناراحت مباش، من نقشه قتل ادریس را طرح کرده‌ام، و با كشتن او رسالتش نیز باطل می‌شود.
آن نقشه این بود كه چهل نفر را مخفیانه مأمور كشتن ادریس كرد، ولى ادریس توسط مأموران مخفى خود، از جریان آگاه شد و از محل و مكان همیشگى خود به‌ جای دیگر رفت، و آن چهل نفر در طرح خود شكست خوردند و مدت‌ها گذشت تا این‌ که عذاب قحطى، كشور شاه را فراگرفت كار به‌ جایی رسید كه زن شاه، شب‌ها به گدایى می‌پرداخت تا این‌که شبى سگ‌ها به او حمله كردند و او را پاره‌پاره نموده و دریدند. بلاى قحطى نیز بیست سال طول كشید و سرانجام، آن‌ها كه باقى مانده بودند به ادریس و خداى ادریس ایمان آوردند و کم‌کم بلاها رفع گردید. و ادریس پیروز شد.[6]
 
آرزوى ادریس(ع) براى ادامه زندگى به خاطر شكرگزارى
فرشته‌ای از سوى خداوند نزد ادریس(ع) آمد و او را به آمرزش گناهان و قبولى اعمالش مژده داد. ادریس بسیار خشنود شد و شكر خداى را به‌ جای آورد، سپس آرزو كرد همیشه زنده بماند و به شكرگزارى خداوند بپردازد.
فرشته از او پرسید: چه آرزویى دارى؟
ادریس گفت: جز این آرزو ندارم كه زنده بمانم و شكرگزارى خدا كنم، زیرا در این مدت دعا می‌کردم كه اعمالم پذیرفته شود كه پذیرفته شد، اینك بر آنم كه خدا را به خاطر قبولى اعمالم شكر نمایم و این شكر ادامه یابد.
فرشته بال خود را گشود و ادریس را در برگرفت و او را به آسمان‌ها برد. اینك ادریس زنده است و به شكرگزارى خداوند اشتغال دارد.[7]
مطابق بعضى از روایات، ادریس(ع) پس از مدتى كه در آسمان‌ها بود، عزرائیل روح او را در بین آسمان چهارم و پنجم قبض كرد، چنان ‌که خاطرنشان می‌شود.
 
قبض روح ادریس(ع) بین آسمان چهارم و پنجم
امام صادق(ع) فرمود: یكى از فرشتگان، مشمول غضب خداوند شد. خداوند بال و پرش را شكست و او را در جزیره‌ای انداخت. او سال‌ها در آنجا در عذاب به سر می‌برد تا وقتی‌که ادریس(ع) به پیامبرى رسید. او خود را به ادریس(ع) رسانید و عرض كرد: اى پیامبر خدا! دعا كن خداوند از من خشنود شود، و بال ‌و پرم را سالم كند.
ادریس براى او دعا كرد، او خوب شد و تصمیم گرفت به ‌طرف آسمان‌ها صعود نماید، اما قبل از رفتن، نزد ادریس آمد و تشكر كرد و گفت: آیا حاجتى دارى كه می‌خواهم احسان تو را جبران كنم.
ادریس گفت: آرى، دوست دارم مرا به آسمان ببرى، تا با عزرائیل ملاقات كنم و با او اُنس بگیرم، زیرا یاد او زندگى مرا تلخ كرده است.
آن فرشته، ادریس(ع) را بر روى بال خود گرفت و به ‌سوی آسمان‌ها برد تا به آسمان چهارم رسید، در آنجا عزرائیل را دید كه از روى تعجب سرش را تكان می‌دهد.
ادریس به عزرائیل سلام كرد، و گفت: چرا سرت را حركت می‌دهی؟
عزرائیل گفت: خداوند متعال، به من فرمان داده كه روح تو را بین آسمان چهارم و پنجم قبض كنم، به خدا عرض كردم: چگونه چنین چیزى ممكن است با اینکه بین آسمان چهارم و سوم، پانصد سال راه فاصله است، و بین آسمان سوم و دوم نیز همین مقدار فاصله. (و من اكنون در سایه عرش هستم و تا زمین فاصله فراوانى دارم و ادریس در زمین است، چگونه این راه طولانى را می‌پیماید و تا بالاى آسمان چهارم می‌آید!!). آنگاه عزرائیل همان‌جا روح ادریس(ع) را قبض كرد. این است سخن خداوند (در آیه 57 سوره مریم) كه می‌فرماید:
«وَ رَفعناهُ مَكاناً عَلیاً؛» و ما ادریس را به مقام بالایى ارتقاء دادیم.[8]
پیغمبرˆ فرمود: در شب معراج، مردى را در آسمان چهارم دیدم، از جبرئیل پرسیدم: این مرد كیست؟ جبرئیل گفت: این ادریس است كه خداوند او را به مقام ارجمندى بالا آورده است. به ادریس سلام كرد و براى او طلب آمرزش نمودم، او نیز بر من سلام كرد و برایم طلب آمرزش نمود.[9]
 
پی‌نوشت‌ها:
[1] . انبیاء، 85، مریم، 56.

[2] . بحار، ج 11، ص 270 - 280، كامل ابن اثیر، ج 1، ص 22.

[3] . سعد السّعود سید بن طاووس، ص 38.

[4] . اقتباس از بحار، ج 11، ص 282 - 284.

[5] . اقتباس از بحار، ج 11، ص 271.

[6] . اقتباس از کمال‌الدین شیخ صدوق، ص 76 و 77.

[7] . ارشاد القلوب دیلمى، ج 2، ص 326.

[8] . تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 350 و 349.

[9] . تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 350 .

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

محمّد محمّدی اشتهاردی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: